پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

http://www.hambastegimeli.com/modules/mod_thumbsup/image.php/images/stories/article.jpg?parameters=@width=50@height=50@cropratio=1:1@quality=90@image=/images/stories/article.jpgهنری که چند در خدمت بیخردان قرار گیرد نفعی برای مردم نداشته و ندارد، من همیشه به دوستانم گفته‌ام و خواهم گفت :هنر راهبه آی‌ است خاموش که آوازه آش اثارش در میان و با مردمانش بیدار باشد.
حدودا در همان  اوایل عزیمتم به  آلمان در سالهای ۸۴-۱۹۸۳ آنطور که به خاطر می‌آورم حزب توده  در یک دسیسه  از طرف سازمان امنیت تهران به طور سیستماتیک به یک طرح تخریبی علیه هنرمندان مقاومت ایران دست زد که با تلاش مقاومت ایران افشا و بی‌ اساس شد ،این حرکت اختلالی در ذهن مردم انداخت که : اصولا هنر در خدمت هنر باید باشد و این بحث روز دانشجویان و فعالین سیاسی اون زمان شد و کلی‌ از انرژیهای مردم را به خود اختصاص داد، تا جائی‌ که بعضی‌ از دوستان هموطن من  تحت تاثیر این توطئه قرار گرفتند و به نوعی که میشود آن را یک تسلیم ذهنی یا همان ذهن گرایی نامید، و متأسفانه  هنوز  اثر منفی و تخریبی آن در گوش کنار جامعه در ذهنها مشاهده می شود. 




به نظر من هنر به لحاظ فلسفی خلاقیت ذهن انسان  است که  مقوله یی به نامه  انسان را باید در بر بگیرد تا آیندگان را از شرایط حال آگاه سازد. آیا هنر برای هنر این معنا را تداعی می‌کند؟ آیا هنر یک واژه خود به خودیست که حرکت می‌کند و به انسانها پیام میدهد ؟ اینجاست که صراحتاً به دوستانی اشاره می‌کنم که گیر ذهنی خودشان را از دیروز به امروز به همراه دارند  تکرار می‌کنم :هنری که در خدمت بیخردان باشد (منظور  دجالان تاریخ و دیکتاتورهاست)  و نفعی برای مردم نداشته باشد روزی بر ضد خود تبدیل میشود  : هنر راهبی است خاموش که آوازه اش،  آثارش در میان و با مردمانش  بیدار باشد. در مسیر این انقلاب چه بسا هنر مندانی ناشناس ولی متعهد و وفادار به خلقشان برای رسیدن به همان آرمانهای خلقی جان خودشان را فدیه این مردم کردند. سعید سلطان پور شاعر و نقاش مبارز یک نمونه و از این جمله است و هنرمندانی که با دیدن ظلم و ستم بی‌ حد ساکت ننشستند،  عماد رام را به خاطر بیاورید که در آخرین سخنرانیش در شهر برلن- آلمان چنین گفت؛ تا آخرین قطره خونم و جانم با این مقاومت خواهم بود ،و مردانه در بدترین شرایط ایستاد و به عهد خود وفا کرده و به رفیق آعلا پیوست، 

مگر میشود بانوی آواز ایران خانم مرضیه را که بعدها لقب اشرفی را به خود اختصاص داد، فراموش کرد  و از یاد برد ،هنرمند گرانقدر دگر آقای منوچهر سخائی که او نیز به رفیق اعلا پیوست و خیلی‌ از هنر مندان دیگر پیوستن  به این مقاومت ارتباط خودشان را با مردم متداوم و محکم تر ساخته و  به عهد خود یعنی‌ همان خدمت خالصانه شان به خلق‌شان وفا کردند. باید بگم این  هنرمندان و پیام آوران راه آزادی که هستی‌ و دار ندار خود را در این مبارزه گذاشتند اساسا و عمیقا با کسانی که تحت نام هنر و هنرمند به دنبال شهرت و ثروت بودند و هستند قابل قیاس نبوده و نیستند به نظر من هنر امانتیست که در نزد  انسانی مسئول و متواضع و آگاه باید قرار بگیرد که از وجهه او علیه مردم سؤ استفاده نگردد. هنرمندانی کهد ر پشت شهرتی با القاب دکتر واستاد درکنار رژیم پنهان شده اند  و یا دسته آی‌ از هنرمندان بازنشسته  خانه نشین شده از صدقه سری همین مردم در بدترین شرایط از شماها حمایت کردند  که در این جایگاه ی که هستید برسید آیا وقت آن نرسیده که به ندای‌ آنان پاسخ بدهید و به آغوش گرمشان  باز گردید؟

بهترین راه نزدیکترین راه رسیدن به پاسخ این ندا پیوستن فعال  به مقاومتی است که از بدو تولدش   ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ تداعی نفی استثمار انسان علیه انسان بوده و حامل  پیام یک حکومت دموکراتیک و سکولار یعنی‌ جدایی دین از دولت.  آیا این بهترین راه و نزدیکترین و سهلترین راه برای  رسیدن به آزادی اندیشه و قلم نیست ؟، آزادی عقیده از نوع برخورد فکری در ایجاد هنری که آگاهی مردم  را ضمانت می‌کند.