پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

مطابق سنت هر ساله خامنه ای بعنوان رهبررژیم ولایت فقیه طی پیامی بمناسبت سال نو سال جدید را سال حمایت از تولید کار و سرمایه ملی نامید. لازم به یادآوری و تاکید نیست که این امر شعاری بیش نبوده و هر ساله دکانی بمناسبت اجرائی کردن "دستورالعمل رهبری" گشوده می شود و سمینارهائی هم در این رابطه برگزار شده و هزینه ها و ریخت و پاشهای نجومی هم برای پر کردن جیب عده ای از وابستگان به رژیم صورت می گیرد و بعد از مدتی شعارها و وعده ها به دست فراموشی سپرده می شود.


وضعیت اسف بار اقتصادی که برخاسته از ماهیت رژیم از یک سو و اثرات تحریمهای بین المللی از سوی دیگر می باشد بیکباره رهبر رژیم را بیاد حمایت از تولید و کار و سرمایه ملی آنهم بعد از 33 سال ویرانگری و نابودی حرث و نسل این کشور انداخته است. هنوز نسل اول انقلاب بیاد دارد که چگونه خمینی از همان روز اول به قدرت رسیدن در مقابل موج مهاجرت نخبگان علمی کشور فریاد بر می آورد "بگذارید فرار کنند این مغزها این مغزهای فاسد" و یا برای زمینه چینی برای انهدام فرهنگی و علمی کشور در آستانه انقلاب ضد فرهنگی خود اعلام نمود که تمام بدبختهای ما از دانشگاه است از این دانشگاهای غرب زده. خوب چه کسی نمی داند که رشد تولید و سرمایه ملی در ارتباط تنگاتنگ با ارج گذاری بر اندیشه و نخبگان و متخصصان علمی کشور و نهادها و موسسات آموزشی و علمی کشور قرار دارد؟!.

سایتهای داخلی رژِیم بعد از اعلام این شعار از سوی خامنه ای شروع به درج مقالاتی درباره اجرائی کردن "اهداف رهبری" کرده اند. در همین راستا مقاله ای در سایتهای مختلف از جمله سایت الف وابسته به احمد توکلی و سایت عصر ایران تحت عنوان دهان پرکن "چگونه در اقتصاد از ژاپن پیشی بگیریم؟" بقلم دکتر آرمین شمس استاد دانشگاه صنعتی شریف درج شده است. هر چند که عنوان مقاله با توجه به جایگاه اقتصاد ایران در جهان مصداق مثل معروف شتر در خواب بیند پنبه دانه می باشد و بیشتر به یک رویا و توهم شباهت دارد تا واقعیتی دست نایافتنی در جمهوری جهل و جنایت و فساد!. این استاد دانشگاه بدون هیچ مقدمه ای پیشنهاد خود را برای اجرائی کردن طرح خامنه ای تحت عنوان "اقتصاد مغزمحور" مطرح می سازد. یعنی بها دادن به عنصر تخصص و متخصص. او این شعار را در مقابل طرح دیگری که بقول او در سالهای گذشته برای نجات اقتصاد ایران از صادرات تک محصولی نفت صورت گرفته تحت عنوان "گسترش صنایع دانش بنیان غیرنفتی" مطرح ساخته و اندر مزیت طرح خود در مقابل طرح اجرا شده و به شکست انجامیده داد سخن می دهد بدون اینکه به زمینه مادی چگونه اجرائی شدن "اقتصاد مغز محور" اشاره ای نموده باشد. سوال اصلی این است که در چه شرایطی و فضائی زمینه برای رشد اندیشه و نخبه پروری و نخبه سالاری فراهم می آید؟ و اقتصاد ژاپن چگونه توانسته است به جایگاه فعلی خود در دنیای پراز رقابت امروزی دست یابد؟ او بدرستی اشاره می کند که ژاپن 160 میلیون مغز بکارگرفته دارد در حالیکه ما 75 میلیون مغز با سطح پائین بکارگیری داریم؟ اما او به عمد از دلایل چگونه بکار گرفتن مغزها در ژاپن و عدم بکارگیری آن در ایران درز می گیرد. نویسنده در ادامه مقاله خود به عواملی که در رشد تولید نقش دارند هم اشاره ای دارد از جمله ارتباط ارگانیک بین واحدها و موسسات تحقیقاتی و واحدهای تولیدی و صنعتی و نیاز بازار و تولید انبوه. اما تمامی این دلایل در اقتصاد کنونی ایران عواملی فرعی محسوب می شوند. مشکل در نگرش و دیدگاه حاکمیت است. حاکمیت کنونی با بی مقدار شمردن دانش و تخصص و بها دادن به عنصر تعهد که همانا چاپلوسی و تزویر و ریاست زمینه حاکمیت فرودوست ترین اقشار اجتماعی بلحاظ ارزش های انسانی را فراهم آورده است. حاکمیت کنونی ایران تکیه اش بر لمپن ترین و انگل ترین و طفیلی ترین اقشار اجتماعی است. در این حاکمیت از روز اول علم و دانش نقشی و ارزشی نداشته است. راه دور نرویم همین دو سال قبل صحت مدرک تحصیلی کردان وزیر کشور دولت احمدی نژاد مورد ظن و شک و تردید قرار گرفت و کار به استیضاح او در مجلس کشید . رئیس جمهور خلص این رژیم اعلام داشت که مدرک تحصیلی کاغذ پاره ای بیش نیست. چگونه می توان در چنین رژیمی با چنین دیدگاه نازلی از ارزش گذاری بر دانش و مدرک تحصیلی آکادمیک به جایگاه اقتصادی ژاپن دست یافت؟.

چه کسی نمی داند تنها در حاکمیت دمکراسی و ایجاد فرصت های برابر و رقابت آزاد و سالم است که می توان به رشد و ترقی فردی و اجتماعی همه جانبه از جمله در امر اقتصاد اندیشید. جامعه ای که تبعیض تاروپود آن را تنیده باشد و اقشار جامعه به دو طیف خودی و غیرخودی تقسیم شده باشند اصولا زمینه ای برای رقابت و امکان استفاده از فرصت های برابر برای همه اقشار جامعه فراهم نیست. این مبنای هرگونه رشد و ترقی است. در غیر اینصورت آنچه که می ماند همانا تبعیض و دوگانگی و رانت خواری و فساد و اختلاس است که از سر و روی جامعه بالا می رود. اختلاس 3 هزار میلیاردی افشا شده خودبخودی و تک نمونه و خلق الساعه نبوده بلکه برآیند طبیعی و منطفی نوع حاکمیت موجود در کشور است. حاکمیتی استبدادی که هیچگونه نظارت قانونمند و بیطرفانه و مدنی را بر نمی تابد و با بها دادن بر روابط بجای ضوابط زمینه رشد و نمو فساد از جمله فساد افتصادی را فراهم می آورد. حکومتی که نمی تواند اپوزیسیونی را در درون خود پذیرفته و حل و هضم کند ناچارا باید به سمت فساد میل کند. دیکتاتور مصلحی در دنیا وجود نداشته و اصولا دیکتاتوری نافش با فساد و تبعیض و نابرابری بریده شده است.

رشد اقتصادی و ارزش گذاری بر عنصر تولید و کار و سرمایه ملی تنها در جامعه ای با ارزش های دمکراتیک است که زمینه استفاده برابر از امکانات و در نتیجه رقابت سالم و سازنده و خلاق را بوجود می آورد. جامعه ای که در آن تبعیض جائی نداشته باشد. ضوابط و قانون بر آن حاکم باشد. اقشار جامعه از حقوق برابر برخوردار باشند و زنان بعنوان نیمی از اجزای جامعه از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند و اقلیتهای ملی و مذهبی از حقوق برابر با دیگر شهروندان کشور برخوردار باشند. همه اینها تنها در صورت سقوط رژیم حاضر امکان پذیر و دست یافتنی است. آری جامعه جوان ایران در یک جامعه با حاکمیت دمکراسی از این توان و پتانسیل برخوردار است که در سایه ارزش گذاری بر علم و دانش و تخصص و با برخورداری از امکانات همه جانبه و برابر ایران را هزاران قدم به دنیای مدرن و پیشرفته نزدیک سازد و حتی با ژاپن در آسیا کوس رقابت زند اما تمامی اینها در حکومت کنونی از محالات است. نویسنده مقاله در پایان نوشته خود به این امر اعتراف دارد. لطفا توجه فرمائید:

"همین اواخر کسی برای سرمایه گذاری در بورس با بنده مشورت می کرد که با ذکر اما و اگرها مجبور شدم او را به بازار زمین و مسکن و طلا (بخوانید اقتصاد دلالی) حواله دهم تا به عنوان یک مشاور تجاری در امر مشورت خیانت نکرده باشم زیرا با سرمایه خودم می توانم ریسک بالا را تحمل کنم ولی سرمایه دیگران را نمی توانم فدا کنم."

نمونه بالا مشتی است از خروار که واقعیت های حاکم بر اقتصاد ایران را برملا می سازد. اقتصادی بر پایه روابط دلالی. تولید داخلی فلج و نابود شده و موسسات و کارخانه های تولیدی در ورطه تعطلیلی قرار گرفته و بازار ایران پر از جنس های بنجل خارجی و در راس همه چینی شده است. در چنین شرایطی این باندهای مافیائی از سپاه پاسداران و بیت رهبری و جمعیت موتلفه و برادران عسگراولادی و .... که حرف نخست را در بازار و اقتصاد ایران می زنند و هدف اعلام شده از سوی رهبر چیزی جز مشتی شعار پوچ و بی محتوا نبوده و نیست. این واقعیت نه ادعای ما بلکه اعتراف صریح یک استاد دانشگاه شریف تهران است که در بالا به آن اشاره شد. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

Blog Archive