پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران در اطلاعیه «نمایش انتخابات ـ شماره۶ ـ ۱۳اسفند۹۰» نوشت: «بر اساس یک ارزیابی دقیق آماری مبتنی بر گزارشهای شاهدان عینیِ ستاد اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل کشور، از ۱۷۰۰۰ صندوق رأی در سراسر کشور، نمایش انتخابات مجلس آخوندی، کسادترین و مفتضح ترین نمایش انتخاباتی فاشیسم دینی حاکم بر ایران در ۳۳سال حاکمیت ننگینش  بوده است».

سایت «جرس» (جنبش راه سبز) در نیمه شب ۱۲اسفند ۹۰ در مقاله یی با عنوان «شعبه هایی که دیده شدند و حوزه های خالی راُی گیری که دیده نشد» در همین زمینه نوشت: «از پنج هزار و پانصد شعبه سیّار و دائم اخذ راُی در تهران, تنها در  شعبه های خاصی, که دوربینهای تلویزیون مستقر شده بود, جمعیت قابل توجهی از مردم حضور یافتند... اما, در حوزه های محلّی اخذ راُی, که اثری از دوربین و مجریهای تلویزیون نبود, سوت و کور بود و با حضور معدودی مراجعه کننده. تنها چیزی که مقابل درب آن خود نمایی می کرد سرباز تفنگ به دوشی بود که از حوزه اخذ راُی نگهبانی می کرد!... بسیاری از شهروندان با مشاهده حوزه های خالی اخذ رای لبخند معنا داری می زدند».
سایت «کلمه» در روز ۱۲ اسفند, در مقاله «مشارکتی بی رونق در زیر سایه بیلبوردهای جنگ؛ حق انتخاب نیست» نوشت: «...بعد از ماهها تبلیغات برای انتخابات مجلس نهم و در حالی که حکومت با تمام امکانات خود به میدان آمده بود، شاهدان عینی از مشارکت کم رنگ و محدود مردم در این دوره از انتخابات خبر می دهند... در هفته ای که گذشت، بر اساس مشاهدات گزارشگران کلمه مردم بیش از آنکه رغبتی برای شرکت در انتخابات داشته باشند، نگران هزینه های بالای زندگی و گرانی روز افزون بودند که با تهدیدات خارجی و تحریم های بین المللی فزونی یافته بود... دیگر آخرین نتیجه یک تحقیق میدانی از شهرهای بزرگ کشور نشان می داد که در این دوره از انتخابات مردم علاقه ای به شرکت نشان نداده و برای تهران نرخ ده درصد پیش بینی شده بود...»
سایت «کلمه» در ادامه مقاله اش نوشت: «هر چند مردم استقبالی از این انتخابات نکردند اما برخی از سیاسیون رای خود را در مقابل دوربین به صندوق انداختند. هاشمی رفسنجانی و سیدحسن خمینی از جمله این افراد بود».
به گزارش خبرگزاری حکومتی «ایلنا»,  «هاشمی رفسنجانی پس از انداختن راُی خود در صندوق در جمع خبرنگاران گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات همانی باشد که مردم می ‌خواهند و همان راُیی باشد که به صندوق می اندازند.  اگر نتیجه همانی باشد که مردم در صندوق می اندازند, ان شاء الله مجلس خوبی خواهیم داشت».
سایت «کلمه» در «سرمقاله» روز۱۳ اسفند زیر عنوان «من راُی نمی دهم» نوشت»: «سخت است. سی و سه سال است در هر انتخاباتی همه همّ خود را گذاشته بودی تا تعداد بیشتری را به پای صندوق ببری و اینک این تویی که روزهاست در صدد اِقناع همانها هستی که سالها مشوّق حضورشان بودی! ... من با عدم مشارکت در این انتخابات نشان می دهم که “رای” من تاثیر گذار است. من نشان می دهم که نه خوارجم، نه اهل کوفه، نه پیرو طلحه ام نه زیبر. من پیرو آن مکتبی هستم که سیاستش عین دیانتش است. و امروز برای دفاع از دینم و باورهایم مذهبی ام، رای نمی دهم».
«کلمه» در همین روز در مقاله «احتیاجی به راُی ما نیست, نتیجه مشخّص است» نوشت: «نهمین انتخابات مجلس با بی اعتنایی مردم مواجه شد... خیابانهای تهران امروز در نقاطی مثل همیشه مملو از جمعیتی بود که همچون ماههای اخیر در حال خرید نوروزی بودند, فارغ از این که حوزه های زیادی برای حضورشان در انتخاباتی نمایشی تدارک دیده شده است. جمعیتی که وقتی بحث همین صندوقها و انتخابات هم می شود, ابایی ندارند که از حکومت انتقاد کنند و صندوقهای آن را نمایشی بخوانند...»
   سایت «کلمه» ۱۳ اسفند, مطلبی هم دارد زیر عنوان «شگفتی ناظران از حضور انتخاباتی سیدمحمد خاتمی...»: «... شرکت سیدمحمد خاتمی, رئیس جمهور سابق کشورمان در انتخابات مجلس نهم, واکنشهای زیادی به دنبال داشت. وی بعد از ظهر ۱۲ اسفند در حسینیه پنج تن منطقه آبسرد گیلاوند، حوزه یی در دماوند, راُی خود را به صندوق انداخت و این راُی شگفتی ناظران را برانگیخت». این شرکت به بعضی ها هم «ضربه بسیار سنگین» زد! یکی از از پا افتادگان این «ضربه بسیار سنگین», زهرا اشراقی, نوه خمینی و همسر محمدرضا خاتمی بود.
«جرس» ۱۳ اسفند, گزارش «واکنش زهرا اشراقی به اعلام خبر حضور خاتمی در انتخابات»: «زهرا اشراقی در صفحه فیس ‌بوکش در واکنش به حضور سیدمحمد خاتمی در انتخابات نوشت: "ضربه بسیار سنگین بود"».
یک نوه خمینی (حسن خمینی) در کنار رفسنجانی راُیش را به صندوق انداخت و نوه دیگر خمینی (زهرا اشراقی), به عکس او, از دیدن یا شنیدن حضور خاتمی در پای صندوقهای راُی «ضربه بسیار سنگین» خورد. آن نوه, همچنان که رفسنجانی, می دانست که کشتی نظام ولی فقیه طلسم شکسته در حال به گِل نشستن است و «حفظ نظام جمهوری اسلامی, از اهمّ واجبات است ... یک واجب عینی است. از نماز اهمیتش بیشتر است». امّا, نوه دیگر خمینی با این که یک بار به هنگام احتضار نیای دجّالش رعشه سرنگونی را در بند بند وجود بیم خورده سران نظام به چشم دیده بود, از «اهمّ واجبات» آن دجّال کفن دریده غافل است و نمی داند که وقتی مردم این چنین یکپارچه به رژیمی سراپافاسد و چپاولگر و شقاوت پیشه پشت می کنند و در آرزوی سرنگونی هرچه درنگ ناپذیرتر آن هستند و سراپای نظام, غرقه در بحرانهای علاج ناپذیر است و جهان نیز در برابرش صف آرایی کرده و حلقه دار او را هر روز تنگ تر می کند, همه سران و دلسوزان «حفظ نظام» باید به هر ترفند و نیرنگی چنگ آویزند و بیمی از نام و ننگ نداشته باشند, به ویژه خاتمی آدمی که شیّادی و رذالت را در مکتب بهشتی آموخته است.
سخنان زهرا اشراقی, نوه خمینی, درباره تب لرزه مرگی که در آستانه «ارتحال» آن جُرثومه پلیدی به پیکر مهدی کروبی و دیگر سران رژیم افتاده بود, به نقل از کیهان سوم تیرماه ۱۲۶۸ (۲۴ژوئن۱۹۸۹): «ساعت ۳بعد از ظهر [۱۳خرداد۶۸] رفتم بیمارستان. آقای هاشمی [رفسنجانی], آقای خامنه ای [قبل از فرورفتن در خم رنگرزی آیت الله و ولی فقیه شدن], نخست وزیر [میرحسین موسوی], وزرا و آقای کرّوبی [را دیدم] ـ که از همه حالشان بدتر بود ـ فریاد می زدند: ”خدایا, خدایا, نگهش دار“.دکترها شوک وارد کردند, ضربان قلب [خمینی] عادی شد. صدای الله اکبر بلند شد. همه گفتند: ”معجزه شد. آقا زنده شد“. رفتم پشت در اتاق آقا. گفتم: ”خدایا, تو که آتش را سرد کردی؛ تو که عصا را اژدها کردی؛ تو که مرده را زنده کردی, این چه کار دارد؟“ بعدها دکترها می گفتند: ”امام خودشان می خواستند بروند, هرجا را درست کردیم جای دیگر بیمار می شد“. در این جریان هیچ کس را مثل آقای کرّوبی ندیدم. به اطرافیان  گفتم: ”نگذارید آقای کرّوبی با خودشان این طور بکنند“. گفتند: ”حریفش نمی شویم“. ایشان طول بیمارستان را راه می رفت و نوحه خواند و گریه کرد و دعا خواند و حرف هیچ کس را متوجه نمی شد“».
مهدی کرّوبی در لحظات احتضار خمینی و سامان دریدگی نظامش از چه می ترسید؟
 بی تردید, از آن نیروی پاکبازی که محمدعلی انصاری, «مسئول دفتر سیاسی ـ فرهنگی خمینی و از اعضای شورای مرکزی روحانیون مبارز تهران» در ۱۳مرداد۶۷, یک هفته پس از حماسه فروغ جاویدان, ضمن سخنانی در رادیو رژیم, ضمن اشاره به «۱۵۰۰ دستگاه نفربر و تانک که در ”عملیات مرصاد“ (فروغ جاویدان) با آنها به خاک ایران رخنه کردند, گفت  : «... دل بر منافق بیاید سوزاند... اینها را بکشید, ترحّم نکنید... آقا با منافق با دیده رحمت عمل نکنید. فردا می آیند توی  خانه ما, خانه ها را بر سر ما ویران می کنند».
 همان نیرویی که موسوی اردبیلی در وحشت از آمدن آنها در فردای مرگ دجّال جماران, در نمایش جمعه ۲ تیر۶۸ (۲۳ژوئن ۱۹۸۹) چنین گفته بود: «... در تاریخ سیاسی ملتها و جامعه های انقلابی لحظات حسّاسی پیش می آید؛ حسّاس ترین لحظه, شاید هیچ صحنه یی و هیچ وقتی به این حسّاسی نباشد. وقتی است که یک انقلاب... رهبر را از دست بدهند... دشمن ... می رود در کمین [مرصاد] می نشیند... که فرصتی به دست بیاید, انتقام بکشد از انقلاب... دوستان سرِ سهم به سر و کلّه هم می زنند. دشمنان فرصت پیدا می کنند تهاجم بر انقلاب می کنند. در این گیر و دار, یا انقلاب به کل از بین می رود یا منحرف می شود... ما هم از روز پیروزی انقلاب در تب و تاب چنین روزی بودیم. یکی خواب می دید, یکی دعا می کرد, یکی نذر می کرد و در دورانی که در سایه حضرت  امام زندگی می کردیم, مساُله چنان با عظمت بود که هر وقت به تنهایی, یا با دوستان بسیار نزدیک می نشستیم, می خواستیم یک چنین روزی را مطرح کنیم, بحث کنیم, نه دلمان می آمد, نه زبانمان می آمد, به به خود اجازه می دادیم, امّا چنین روزی با مشیّت خداوند رسید. ۱۴خرداد. شب ۱۴خرداد آمد و رد شد. خرداد تمام شد. تیر شروع شد. ۱۹, ۲۰, ۲۱ روز دیگر دارد یکی پس از دیگری می گذرد... هم دوستان می ترسیدند و می لرزیدند, هم دشمنان خیلی امیدوار بودند به چنین روزی. امّا آمد و  گذش. چشمها اشکبار شد. قلبها لرزید. دلها فروریخت. جهان تیره و تار شد در چشم ما. رهبر رفت. امّا الحمد لله ... آن چه امید دشمنان و وسیله ترس دوستان بود, پیش نیامد».
از آن وحشت سرایی موسوی اردبیلی ۲۲سال می گذرد. در این ۲۲ سال خامنه ای, رفسنجانی, خاتمی و احمدی نژاد و همه سران خُرد و کلان رژیم و همه نیروها و امدادهای غیبی همیار و همدست آنها و مزدوران برون مرزیشان برای نابودی و از پای و پویه افکندن این کمین نشستگانِ استوار چون البرزکوه, به هر حیله و نیرنگ و هر وسیله یی چنگ آویختند و بر سرشان بارها بمب و رگبار تیر و دشنه و سنگ باراندند و آب و آذوقه و برق و امکانات پزشکی و دارویی و ...را  بر آنها بستند و شب و روزشان را با صداهای جگرخراش ۴۰۰ بلندگو شرحه شرحه کردند و از بستن هر تهمت و ناروایی هم به آنها روی گردان نشدند, که آخرینشان یاوه های فرستاده آن نهاد بین المللی است که گویی گوی سَبق را از مالکی هم در حفاظت از کیان نظام آخوندی برده است. امّا از این همه همنوانی ننگ بار داخلی و بین المللی چه طرفی بستند؟
اگر رسانه های دهن دریده نظام «رهبر» طلسم شکسته ادّعا دارند که در این انتخابات به گفته سخنگوی شورای نگهبان «مردم از ساعت ۴ صبح آمده بودند و مشارکت مردم ۸ درصد [نسبت به انتخابات پیشین مجلس] بیشتر بوده است؛ و جنتی مدّعی است که هجوم مردم برای راُی دادن آن چنان زیاد بوده است که برگه های راُی تمام شده و می گوید: «ای کاش صندوقهای راُی بیشتری داشتیم» و از حضور بیش از ۶۰درصدی مردم در انتخابات سخن می گویند, چرا از ۳۴۰۰ محاصره شده بی سلاح و تحت انواع آزارها و مضیقه ها این چنین هراسناکند؟
جوابش را باید از خاتمی پرسید که همان وحشت موسوی اردبیلی وار وادارش کرده است به پای صندوقهای راُیی برود که طبق گفته و نوشته رسانه ها و  مطبوعات مخالفان «خودی» نظام کسادترین انتخابات نظام جور و جنایت آخوندی در این ۳۳سال بوده است.



Blog Archive