پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.
بعد از مدتها درگیری و تلاش پشت پرده برای جلوگیری از حضور احمدی نژاد در مجلس رژیم برای پاسخگوئی به سوالات تعدادی از نمایندگان جلسه طرح سوال از رئیس جمهور دیروز در صحن مجلس برگزار شد. آنچه که در پس تمام مسائل مطرح شده در این جلسه اهمیت داشت نوع پاسخگوئی و ادبیاتی بود که احمدی نژاد در برخورد با سوالات مطروحه بکار برد.
راه دور نرویم سایت الف وابسته به احمد توکلی از نمایندگان کنونی مجلس که از مخالفان برگزاری جلسه طرح سوال و پاسخ از رئیس جمهوری بود درباره این جلسه چنین به اظهار نظر می پردازد: "هر چند سوالها بجا و صریح بود اما پاسخهای رئیس جمهور _هچنانکه پیش بینی می شد- صریح نبود. آقای احمدی نژاد برخی از سوالات را بی پاسخ گذاشت و برخی را هم با شوخی و ادبیاتی سخیف پاسخ داد. نوع سخنی که بخصوص در اواخر بیاناتشان بکار بردند هرگز در شان نفر دوم کشور و ملت نجیب ایران و نمایندگانشان در مجلس نبود."


ادبیاتی از این دست "بیائید این شب عیدی با هم قدری حال کنیم" و یا اینکه "طراح اصلی سوالها با فشار بر روی یک شاسی مدرک فوق لیسانس گرفته است". این سخن او خطاب به علی مطهری بوده است. علی لاریحانی رئیس مجلس که داماد خانواده مطهری هم می باشد در انتهای صحبت احمدی نژاد و هنگامیکه او صحن مجلس را ترک کرده بود اعلام داشت:"جایگاه استفاده از کلماتی ماند شاسی و ماسی در مجلس نیست".

البته نا گفته نگذاریم که احمدی نژاد در این جلسه اشاره ای به خامنه ای و دستگاه بگیر و ببندی که او به راه انداخته است هم داشت بطوریکه منوچهر متکی وزیر خارجه معزول رژیم با اشاره به حمایت گسترده خامنه ای از احمدی نژاد (بخوانید گماردن او در مقام ریاست جمهور)در این باره امروز اعلام نمود: "رفتار او (احمدی نژاد) شبیه فرزند خودسری است که با سو استفاده از سعه صدر بزرگ خانواده هنجار شکنی می کند".

تا آنجا که به ملت ایران بازمی گردد هیچگاه انتظار خیراتی از برگزاری اینگونه جلسات نداشته و ندارد. منافع ملت ایران دقیقا از سرنگونی این رژیم و تمامی باندهای آن و انحلال تمامی ارگانهای آن از جمله مجلس فرمایشی که نمایندگان آن توسط بعضی دیگر از همکارانشان "وکیل الدوله" خوانده می شوند می گذرد. اما این سوال مطرح است که "جایگاه لمپنها که احمدی نژاد با توجه به اعتراف بسیاری از کارگزاران مصداق بارز آن می باشد در حکومت ولایت فقیه تا کجاست؟".

دوستانی که فیلم Z درباره کودتای سرهنگها در یونان را به تماشا نشسته اند حتما بیاد دارند که فرد نظامی رابط بین لمپنها و اراذل و اوباشی که در خدمت تظاهرات فرمایشی قرار داشتند برای تهییج و بسیج آنان علیه نیروهای ملی و مترقی از آنها به عنوان "عناصر صالح و سالم جامعه" نام می برد که باید با دشمنان وطن و کمونیستها مبارزه کنند که این در واقع خود نمایشی بود از نظام ارزش گذاری بر نیروهای جامعه توسط هیئت حاکمه طرفدار استبداد و دیکتاتوری.

این امری به اثبات رسیده است که نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری اصولا تکیه گاه شان دون پایه ترین اقشار جامعه که طفیلی و لمپن نامیده می شوند می باشد. در حکومت گذشته شعبان جعفری بعلت شرکت گسترده و سازماندهی اوباش همپالکی خود در کودتای ننگین 28 مردا سال 1332 لقب "تاج بخش" گرفت. بکارگیری این طیف طفیلی در جوامع استبداد زده در خدمت نگاهبانی از نظام فاسد موجود امری است رایج و غیر قابل اغماض اما جایگاه این طیف در راس هرم حاکمیت تا کجاست؟ این طیف تا کجا و در چه لایه هائی از نظام حکومتی نفوذ دارند و چه مقامهائی را اشغال نموده اند؟

برای پاسخگوئی به این سوال به سراغ خاطرات دکتر علی امینی وزیر دارائی دولت کودتای سرهنگ زاهدی در 28 مرداد 32 می رویم. او در خاطرات خود از آن کودتا اعلام می دارد که صبح روز کودتا سرهنگ زاهدی به او تلفن کرده و ضمن گفتگوئی از او درخواست کرده است که راس ساعت 4 در مرکز فرمانداری نظامی تهران حضور بهم رساند. دکتر امینی در ادامه خاطرات خود می گوید راس ساعت مقرر به مرکز فرماندار نظامی تهران مراجعه نمودم و دفتر فرمانداری نظامی را پر از افراد ریز و درشت غیر نظامی از جمله برادران میراشرافی و اوباش نزدیک به کاشانی و مظفر بقائی دیدم. آنها بمحض برخورد با من سوال کردندکه شما اینجا چه کار می کنید؟ گفتم به خواست سرهنگ زاهدی به اینجا آمده ام. آنها (برادران میراشرافی) گفتند همه کار را ما کردیم شما چه کاره اید؟ گفتم آقایان آن قسمت از کار را که بعهده آنان بود انجام دادند! حالا ما برای انجام باقی امور در اینجا حضور بهم رسانده ایم و آقایان مرخصند!. خوب با این سخنان دکتر امینی می توان به جایگاه اوباش در نظام حکومتی گذشته ایران پی برد. حوزه استیحفاظی آنان به جمع آوری و تهییج و راه انداختن دستجات اوباش و طفیلی برای ایجاد درگیری های خیابانی خلاصه می شد. این حیطه وظایف و تقسیم کار اعلام ناشده آنان بود. نهایتا تیولی بین آنان تقسیم می شد که باید به همان سهم خود رضایت می دادند. همچون زورخانه ای که در پارک شهر تهران به شعبان جعفری تعلق گرفت تا همواره نیروهای تحت امر خود را در حالت بسیج نگه دارد و در همان زورخانه به مانور و خودنمائی بپردازد. او و طیف او در راس نظام حکومتی جائی نداشت. هر چند که از نفوذ گسترده ای در ارگانهای قدرت برخوردار بود.

اما در نظام ولایت فقیه دقیقا این طیف تا راس هرم حاکمیت نفوذ کردند. تفکرات قرون وسطائی تئوریزه شده تحت عنوان ولایت فقیه ارزش و جایگاهی برای عنصر "تخصص" قائل نبود. طیفهای گسترده ای از نیروهای طفیلی جامعه از همان روزهای نخست انقلاب در ارگانهای نظامی و دوایر دولتی همچون کمیته ها و شهرداری ها و بخش داریها نفوذ کردند. این طیف که در چاقوکشی و ایجاد بلوا از تهوری هم برخوردار است طی جنگ 8 ساله با عراق که از سال 61 بعد از اخراج نیروهای عراقی از ایران تنها در خدمت مطامع نامشروع خمینی برای ایجاد یک نظام سفیانی قرار داشت تحت عناوینی همچون "سرداران دفاع مقدس" برکشیده شدند و این جنگ سالاران که در کنار حضور در جبهه ها از مدرکهای تقلبی دانشگاهی هم برخوردار شده بودند طی پروسه ای تمام ارگانهای قدرت را تحت سیطره خود در آوردند. این طیف که از کمترین سواد و دانشی هم بی بهره بودند توانستند بقول خود خاکریزهای قدرت را یک به یک فتح نمایند!. آخرین خاکریز هم اشغال پست ریاست جمهوری بود که توسط خلص ترین فرد برآمده در این حکومت به تصرف پاسداران جهل و جنایت در آمد. ادبیات سخیفی که احمد توکلی آن را شایسته ملت ایران نمی داند در کدام نظام حکومتی رواج یافت؟ این سوالی است که توکلی به عمد از پاسخگوئی به آن طفره می رود و به بهانه رفع مشکلات معیشتی مردم خواهان همکاری مجلس و دولتی می شود که احمدی نژاد با ادبیات سخیف خود بقول او در راس آن قرار دارد. چه کسی نمی داند که رفع مشکلات مردم از جمله مشکلات اقتصادی برنامه ریزی و بستر لازم اجرائی خود را طلب می کند که لاجرم نیازمند نیروهای مجرب و کار آزموده و متخصص در کنار فضای آرام سیاسی - اجتماعی است. رئیس جمهوری که به دون پایه ترین اقشار طفیلی جامعه تعلق دارد چگونه قادر خواهد بود از پس حل مشکلات جامعه که هیچ درک علمی و منطقی و در نتیجه راه حل و طرح و برنامه مناسب برای آن ندارد برآید؟!.

واقعیت این است که نظام شایسته سالار تنها در پرتو حاکمیت دمکراسی و ایجاد فرصت های برابر برای همه شکل می گیرد. نظام دیکتاتوری نظامی است که اقشار جامعه را به دو طیف "خودی" و "عیرخودی" تقسیم می کند. طیف خودی که برخاسته از اقشار لمپن و زائد و غیرمولد هستند سکان دار قدرت در چنین نظامی هستند. آنها به کشور و منافع ملی آن بشکل"تیول" و "ملک طلق پدری" نگریسته و حقی برای اکثریت قاطع ملت که غیرخودی هستند قائل نیستند. بنابراین وضعیت آرایش نیروهای شرکت کننده در قدرت زمانی بهم ریخته می شود و نظامی مردم سالار بر خرابه های آن شکل می گیرد که دمکراسی بر کشور حاکم شده باشد. به دلیل اول تنها در سقوط رژیم موجود است که می توان به استقرار دمکراسی و نظامی مردم سالار و سکولار امیدوار بود که در سایه آن تمامی اقشار ملت بتوانند از شرایط و فرصت های موجود به تساوی بهره مند شده تا زمینه رشد و بروز استعدادها و پتانسیل تمامی آحاد جامعه در استفاده برابر از فرصت ها و امکانات جامعه و همچنین در سایه رقابت عادلانه فراهم آمده تا نهایتا زمینه و فضای لازم و بایسته برای شایسته سالاری مهیا گردد.

Blog Archive