پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.


مصاحبه لوموند دیپلماتیک فارسی با سميرالعيطه مسئول لوموند ديپلماتيک به زبان عرب


سوريه هر روز بيشتر صحنه اعراضات مردمي است. اپوزيسيون رژيم داراي چه ترکيبي است ؟ آيا جنبش توان سرنگون رژيم را دارد ؟ تبليغات حکومتي براي تحريک روحيه ملي و تائيد بر اشغال جولان توسط اسرائيل آيا در سست کردن عزم مردم تاثيري خواهند داشت ؟



جنبش اعتراضي در سوريه نتيجه بسيج سازماندهي شده مبارزه مردمي نبوده و همچون مصر و تونس، پديده ايست خود جوش که امروز نام آن را «بهار عرب» نهاده اند.
اين جنبش ريشه هاي عميق اجتماعي ـ اقتصادي دارد، بويژه در رابطه با موج جواناني که به سن کار رسيده و متولد موج جمعيتي سال هاي ٨٠ مي باشند، حال آنکه سياست هاي نوليبرالي که در اين کشور ها به کار گرفته مي شود، هر ساله حتي يک سوم ميزان اشتغال لازم را نمي آفريند (رجوع شود به کتابي که من در اين باره نوشته ام: کارگران غير قانوني عرب، انتشارات هامارتن Harmattan : les Travailleurs Arabes Hors-la-loi ).

جنبش به علاوه ريشه هاي اجتماعي ـ سياسي نيز دارد : استثناء عربي رژيم هاي سياسي اي که داراي «قدرت فرا دولتي» مي باشند. دست يابي به درک سياسي در اين کشور ها به صورت تدريجي از طريق مطالعه ادبيات عرب سال هاي اخير، برنامه هاي تلويزيوني و غيره رخ داد. البته رسانه هاي گوناگون از جمله کانال الجزيره، اينترنت و شبکه هاي اجتماعي مثل فيس بوک در اين روند نقش به سزايي داشته اند.
در قرن ١٩ سوريه يکي از سه کشوري بود که در شکل گيري رنسانس عربي (نهضت) نقش موثر داشت، دو کشور ديگر هم مشخصا تونس و مصر بودند. به اين ترتيب سوريه نمي توانست در اين تولد دوباره (نهضت جديد) منفعل باشد.
از ماه هاي ژانويه و دسامبر نشانه هايي از جنبش بروز کرد اما صاحبان قدرت در سوريه دست به اصلاحات نزدند، اصلاحاتي که مي توانست «بهار عرب» را همراهي کند.
جنبش اعتراضي در سوريه در شهر درا نضج گرفت که در مرکز منطقه اي واقع است که شامل برنامه نا برابر توسعه بشار الاسد که از سال ٢٠٠٠ آغاز گشته، نمي باشد. جرقه جنبش در پي دستگيري چند نوجوان که تحت تاثير تصاوير تلويزيوني که مشاهده کرده بودند بر روي ديوار شعار هايي در تاييد لزوم اصلاحات نوشته بودند، زده شد. آنها توسط نيرو هاي امنيتي اي دستگير شدند که در اين شهر تحت رهبري پسر عموي بشار الاسد رهبري مي شد. آنها را شکنجه کردند و هنگامي که خانواده هايشان دست به تظاهرات زدند، نيرو هاي امنيتي بر روي آنها آتش گشودند. به دنبال اين رويداد تظا هرات پي در پي براي خونخواهي شهدا صورت گرفت که باز هم کشته بر جاي گذاشت تا روز تجمع وسيع و تحصن در مقابل مسجد بزرگ شهر. نيرو هاي امنيتي و گارد رياست جمهوري به مسجد حمله کردند و ده ها کشته بر جاي گذاشتند. تنش در سوريه بسيار بالا گرفته و جنبش به شهر هاي زيادي گسترش يافته است.
در راس حاکميت دو جريان وجود دارد : جرياني که خواهان مذاکره و آرام سازي وضعيت است و بر اين باور مي باشد که اصلاحات بنيادي اجتناب نا پذيرند؛ و جريان ديگري که سرسختانه خواهان راه حل امنيتي و نظامي است. جريان دوم بيشتر در ميان خانواده رئيس جمهور رايج است که نيرو هاي امنيتي و انحصارات بزرگ را در دست دارند؛ آنها مي داند که بهاي هر گونه اصلاحاتي را مستقيما خواهند پرداخت. در حال حاضر آنها دست پيش را دارند. از هر امکاني براي مماعت از مذاکره استفاده مي کنند و حتي به تنش هاي مذهبي دامن مي زنند. کشور وارد بحراني وخيم گشته که خروج از آن نا روشن است.
در اين بحران و شرايط ناروشن ناشي از آن نيرو هاي اپوزيسيون گوناگوني شکل گرفته اند اما آنها جبهه مشترکي را تشکيل نمي دهند و هيچ کدام به تنهايي نماينده جنبش نمي باشند، جنبشي که بيشتر بر دوش جوانان تکيه دارد و آنها به درستي بر اين امر واقفند و شعار هايي مبني بر لزوم اتحاد ملي در جهت آزادي و کرامت انساني سر مي دهند. در ميان نيرو هاي اپوزيسيون، افراد متعلق به جنبش «بهار دمشق» سال ٢٠٠١ : حزب مردم ( رياض ترک)، هواداران ناصر (حسن عبدالعظيم) و ... همچنين شخصيت هاي سياسي داخلي به چشم مي خورند. از سوي ديگر بايد به مخالفين خارج از کشور و دشمنان تاريخي «نظام» نيز توجه کرد : عموي بشار الاسد، رفعت و پسرش عبدالحليم خدام، معاون ريئس جمهور سابق و از دوستان نزديک به حريري، اخوان المسلمين و ديگر گروه هاي تبعيدي که برخي مستقيما از سرويس هاي خارجي کمک مالي دريافت مي کنند و يا توسط آنها به بازي گرفته شده اند. گروه هاي آخر در برخي رسانه ها و يا بر روي شبکه هاي اجتماعي بيشتر مشهودند.
با وجودي که جنبش در نظر دارد صلح آميز بماند، مشخص نيست چه کسي بر روي نيرو هاي پليس و ارتش آتش مي گشايد و شعار هاي مذهبي تحريک آميز سر مي دهد : دسيسه هم راستا با خط جناح سر سخت رژيم که راه حل امنيتي را توجيح مي کند ؛ نيرو هاي اپوزيسيون هوادار آمريکا و يا نيرو هاي افراطي مذهبي که از اوضاع آشفته بهره مي جويند.
آينده بحران کنوني در سوريه ناروشن است. شرايط مانند يک کودتاست : «کودتاي قدرت بر عليه مردم». رئيس جمهور اعلام کرده است که اصلاحاتي انجام خواهد گرفت و بزودي گفتگوي ملي را سازماندهي مي کند ، سرکوب و کشتار که صد ها قرباني بر جاي نهاده اين «اصلاحات» را از محتوي تهي و گشايش گفتگو در سطح ملي را ناميسر مي سازد. اين امر مستلزم انجام «تغييرات» بنيادين و عميق در ساختار نهاد ها و قدرت است. مسئولين کشتار ها مي بايست مجازات و شبکه انحصارات اقتصادي و امنيتي منهدم گردد، حتي اگر در راس آنها اعضاي خانواده نزديک رئيس جمهور قرار گرفته باشند. در عين حال هيچ يک از نيرو هاي اپوزيسيون به تنهايي مشروعيت در دست گيري قدرت را ندارد. راه حل هايي براي دوران گذار بايد تصور کرد که مي تواند شکل آنچه در تونس و مصر بر خود گرفت داشته باشد تا کشور از اين شرايط بحراني خارج شود.
مردم سوريه ملي گرا مي باشند و با اشغال جولان توسط اسرائيل که فلسطينيان را از سرزمين هايشان مي راند مخالفند. آنها از مبارزات مردم لبنان و حزب الله بر عليه اسرايئل پشتيباني مردمي مي کنند و صد ها هزار مهاجر از جنوب لبنان را در زمان حمله اسرائيل در سال ٢٠٠٦ با آغوش باز پذيرفتند. آنها همچنين بيش از يک و نيم ميليون عراقي با اعتقادات مختلف که از جنگ داخلي گريزان بودند را پناه دادند. هيچ ملت ديگري چنين همبستگي اي را با برادران خويش از هر مذهبي که باشند نشان نداده است. لذا اين رژيم نيست که ملي گراست، بلکه مردم اند. به همين دليل است که حتي نشريات نزديک به حزب الله لبنان ، مثل الاکبر در لبنان از جنبش مردم در سوريه حمايت کردند و خواستار «تغييرات» شدند و نه «اصلاحات».
دخالت نظامي ناتو در ليبي چه واکنشي در ميان مردم عرب داشته است ؟
مردم کوچه و خيابان کشور هاي عربي مداخله نظامي ناتو در ليبي را به چشم ترديد نگاه مي کنند. آنها به شدت ظن دارند که قدرت هاي مداخله گر بيش از آنکه به مردم ليبي فکر کنند خواهان نفت اين کشور باشند.
با اين که «جنون» معمر قذافي همه جا طرد و سرکوب و کشتار مردم کشورش محکوم شده است، اين امر که انقلاب ليبي دست به اسلحه برده مشخصه عميقا صلح طلب و مدني «بهار عرب» که در تونس و مصر آغاز شد را زير سوال مي برد. جنبش به جنگ داخلي تبديل گشته و شمار کشته ها به ده ها هزار رسيده است، خيلي بيشتر از آنکه در صورتي که مسالمت آميز باقي مي ماند بر جاي مي گذاشت. برخي بر اين باورند که قدرت هاي بزرگ براي «لجن مال» کردن «بهار عرب» و مقابله با رشد آن در ديگر کشور ها ، بويژه کشور هاي حوزه خليج فارس دست به مداخله نظامي زده اند.
به توجيح مداخله قدرت هاي عضو ناتو و ديگر قدرت ها بنا به دلايل انساندوستانه نيز به ديده ترديد نگريسته مي شود. چه ارزشي مي توان براي اين دلايل انساندوستانه قائل شد هنگامي که همه اروپا بر عليه چند صد تونسي که به سوي آن پناه آورده اند بسيج شده، حال آنکه کشور تونس با همه مشکلاتي که از بعد از انقلاب اش با آنها در گير است؛ بي سرو صدا صد ها هزار پناهنده غير نظامي از مليت هاي مختلف را پذيراست و از طريق شبکه هاي اجتماعي اش به آنها ياري مي رساند. حضور فردي چون برنارد هانري لوي به عنوان رابط بين رئيس جمهور فرانسه و اپوزيسيون ليبي نيز جاي بسي شک و شبهه دارد.
در هر صورت راه برون رفت از اوضاع کنوني نامعلوم است. از طرفي افراد غير نظامي در ليبي، گاه توسط بمباران هاي ناتو جان مي بازند؛ از سوي ديگر افراد غير نظامي و نظامي ليبي کشته مي شوند. کشور در جنگ و خون ريزي غوطه مي خورد و خطر آن وجود دارد که نهاد ها و شيرازه آن از هم بپاشد. مسئوليت اين امر مسلما بر دوش قذافي است اما مداخلات خارجي نيز در بوجود آمدن آن سهم دارند.
شرکت دولت قطر درمداخله نظامي در ليبي و در سرکوب مردم بحرين آيا تصوير شبکه الجزيره بمثابه رسانه اي بي طرف را مخدوش خواهد کرد ؟
کانال الجزيره نقش به سزايي در بيداري نوين جهان عرب ايفا کرد و در اين راه نمونه جديدي ارائه داد کانال هاي تلويزيوني ديگري نيز آن را همراهي کردند که از حمايت ديگر کشور ها با تمايلات متفاوت برخوردار بودند. چند گرايي رقابتي نيز در اين بيداري نقش داشت.
در جنبش هاي تونس و مصر نقش الجزيره بسيار مهم بود ؛ البته ديگر کانال هاي تلويزيوني نيز که پا جاي پاي آن مي گذاشتند نيز بي اثر نبودند. اما شرکت قطر در مداخله در ليبي مردم را مردد کرد. اين درست است که يکي از خبرنگاران آن در اولين روز هاي درگيري جان باخت و باعث شد که نيرو هاي مبارز از آن حمايت کنند. اما تبديل به کانال تلويزيوني درگير در کنار مبارزين شدکه خود در جنگ شرکت مي کند. اين موقعيت که وظيفه اوليه آنرا که خبر رساني بي طرفانه است، زير سوال مي برد مورد انتقاد قرار گرفت. بويژه هنگامي که در مورد اختناق و سرکوب در بحرين سکوت کرد، اختناقي خونبار که با مداخله نظامي سعودي ها و کشتار زندانيان سياسي همراه شد. لذا تا حدي از اعتبار کانال الجزيره کاسته شده است.
در رابطه با سوريه نيز در ابتدا ترديد کرد سپس نبديل به کانال هوادار مبارزين شد و فراخوان شرکت در جنبش داد.
برخي از روزنامه نگاران برجسته ، همچون قسن بن جدو به منظور اعتراض نسبت به اين تغير جهت گيري ها استعفا دادند : تبديل شدن از کانالي براي خبر رساني همراه با استقلال نظري وسيع و چند گرايانه به شبکه تلويزيوني درگير در جنگ و داراي برخوردي متفاوت نسبت به کشور هايي که در آن ها مبارزات در جريان است.
در اين تغييرات، که با سرعت در معروف ترين شبکه تلويزيوني جهان عرب انجام پذيرفت دو پديده نقش موثر داشته اند : موضع گيري دولت قطر و تمايلات اسلامي مديران شبکه. دولت قطر مستقيما در مداخله نظامي در ليبي و سرکوب مبارزات بحرين شرکت مي کند. شبکه الجزاير نقش شيخ کرداويي را در تحولات مصر برجسته مي سازد حال آنکه وي در آنجا تاثيري نداشته و همچنين اين شبکه فراخوان شرکت در جنبش سوريه را تبليغ مي کند.
نگراني ، بويژه در رابطه با آنچه در ليبي مي گذرد در آن است که آيا کشور هاي حوزه خليج فارس و ديگر نيرو هاي غربي سعي در منحرف کردن اهداف «بهار عرب» ندارند، اهدافي که چنين خلاصه مي شود : «مبارزه با قدرت هاي حاضر در کشور هاي عربي به منظور جان بخشيدن به دولت هاي مدني». معضلي که مي تواندگردن حکومت هاي پادشاهي حوزه خليج فارس را نيز بگيرد ؟