پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.
http://profile.ak.fbcdn.net/v224/1715/116/n1386332863_8067.jpg

دکترعبدالعلی معصومی
27سال پيش در روز 19دیماه 1361، مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، با نایب نخست وزیر عراق ـ طارق عزیز ـ در اقامتگاهش در شهر «اُوِر», در حومه پاريس, دیدارکرد و با وی بیانیه مشترکی را امضانمود. مضمون اصلی این دیدار، راهگشايي براي شکستن طلسم جنگ طلبی خمینی و تدارك دستيابي به صلح در جنگ ایران و عراق بود. بعد از فتح خرمشهر در سوم خرداد61 و عقب نشيني نيروهاي عراقي به پشت مرزهاي بين المللي, هرگونه تلاش براي ادامه جنگ, و جلوگيري از صلحي كه كاملاً در دسترس بود, عملي عميقاً ضدملي و ضدمردمي به شمارمي آمد.
هفت ماه و نیم پيش از اين ديدار, در روز سوم خرداد61, نيروهاي نظامي رژيم خميني خرمشهر را, كه در دست نيروهاي مهاجم عراقي بود, از آنها بازپس گرفتند و نيروهاي عراقي به پشت مرزهاي شناخته شده بين المللي عقب نشستند و از خاك ايران بيرون رفتند.

از فرداي فتح خرمشهر شوراي ملي مقاومت ایران تلاش گسترده يي را براي فراهم كردن زمینه صلح پايدار بين دو كشور ايران و عراق آغازكرد كه تا پايان اين جنگ ويرانگر ادامه داشت. اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان مي داد و مراجع بین المللی نیز برای پایان دادن به این جنگ در تلاش بودند.
پس از خروج نيروهاي عراقی از ايران, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم خمینی آن را ردكرد. رجايي خراساني, نماينده رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامه اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخله شوراي امنيّت در زمينه جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).
چندماه بعد, مجمع عمومي ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نماينده رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).
رژيم خمینی, بهرغم خواست مردم ایران براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامه مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. ميرحسين موسوي, نخست وزير وقت, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در اراده ملّت ما براي ادامه جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).
رژيم خمینی كه همزمان با تصويب قطعنامه شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.
«بیانیه مشترک» ـ دشمنکامیهای هماهنگ
در پایان ديدار مسعود رجوی با نایب نخست وزیر عراق، بيانيّه مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهاراده آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» («گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, درباره رابطه بني صدر و اطرافيانش با شورا... اسفند63, ص358). در اين بيانيّه، همچنین، از ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده بود.
اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن سیاست جنگطلبانه خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارنده رژيمِ جنگ افروز او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانه بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.
ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربه كوبندهيي بر سياست جنگافروزانه رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانه اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.
پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.
امامي كاشاني در نمايش جمعه 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).
دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّه مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهنده اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهنده وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).
اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به «رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.
سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانيه مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را (که در 22اسفند1361 به تصویب «کمیسیون صلح» شورا رسیده بود) مورد حمله مستقيم قرار داد: «... سر پرمدّعاي گروهكها, در خارج ايران, خصوصاً فرانسه, عقد اُخُوّت با حزب بعث كافر مي بندند» (راديو رژيم, 12 فروردين62). و اندكي بعد باز هم با اشاره به افشاگريهاي مجاهدين, گفت: «... هي ننشينيد آنجا بگوييد ما كشورمان دارد از بين مي رود. شما داريد تبليغ مي كنيد, با تبليع، شما مي خواهيد كشور را ازبين ببريد. و الّا, عهد و پيمان بستن با نمي دانم صدام, كشور ما را حفظ مي كند؟...» (كيهان, 22فروردين62).
چندي بعد, رفسنجاني بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به «عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينه عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطه عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.
همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس به ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.
نشريه «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّه مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.
نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهنده اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نماينده قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نماينده رسمي يك كشور خارجي در زمينه روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نماينده ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعه 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـ آقاي مسعود رجوي ـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامه «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نماينده ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.
نشريه ديگري بهنام « ملّت » (شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نماينده ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّه مشترك پرداخت.
علي اميني, در سرمقاله نشريهاش («نامه جبهه نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفته بعد, در مقاله «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان اراجیف خميني و دارودسته جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي، عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشده موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامه جبهه نجات ايران», 27بهمن61).
اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانه مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشريه سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شماره 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت به مسعود رجوي و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».
«راه توده», ارگان خارج كشوري حزب توده, در ناسزانامه يي پيرامون ديدار مسعود رجوي و نايب نخست وزير عراق, نوشت: «... رهبري خائن سازمان مجاهدين... در اوباشيگري گوي سبقت را از اويسي ها و بختيارها ربوده است... پديدارشدن ناگهاني پرچم سه رنگ در اعلاميه هاي مجاهدين خبر از چه اتّحاد نامقدّسي با اويسي ها و نيم پهلوي ها مي دهد؟ ... پرچم سه رنگ مجاهدين چراغ سبزي است براي نيم پهلوي ها كه از مدتها قبل آماده خوشامدگويي به آقاي رجوي بوده اند... رهبري مجاهدين در جاده خيانت به طور دردناكي پيش تاخته است و بعيد هم نيست در آينده نزديكي شاهد چاپ عكس رضا نيم پهلوي در گوشه ديگر اعلاميه هايشان باشيم... رهبري مجاهدين اگر امروز خلق را با خود ندارد, به جايش دشمنان خلق, يعني آمريكا, صدّام, ساواكيها و سلطنت طلبان را با خود دارد...» (راه توده, شماره 27, 15بهمن1361).
یک گام تا پیروزی!
پس از عقب نشيني نیروهای عراقی به پشت مرزهاي بين المللي در خرداد 1361, و تقاضاي مكرّر آن كشور از مجامع ذيربط بين المللي براي كشاندن رژيم ايران به پاي ميز مذاكره صلح, اين پندار را در خميني پديد آورد كه اين تلاشها نشانه ناتواني این کشور در مقابله با حملات احتمالي ايران است. از اين رو, زمان را براي ضربه زدن نهايي به رژيم عراق و سرنگوني آن مناسب ديد و به فكر بسیج هرچه گسترده تر نیرو، به ویژه از میان دانش آموزان، و يورش همه جانبه به خاك عراق براي تسلّط بر آن كشور افتاد.
روزنامه جمهوري اسلامي 9آبان61 (پنج ماه و 6 روز پس از فتح خرمشهر) فتوای خميني را، در پاسخ به این پرسش که «در شرايط حاضر رضايت والدين براي رفتن به جبهه لازم است يا خير؟»، به این مضمون درج کرد: ـ «تا موقعي كه جبهه ها نياز به نيرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه والدين شرط نيست... در حال حاضر تمام افرادي كه قدرت دارند به جبهه بروند بايد به مقامات مسئول مراجعه نمايند و چنانچه تشخيص دادند كه جبهه به آنها نياز دارد, واجب است به جبهه بروند و بر هر كار ديگر مقدّم است...»
از آن پس طبل جنگ طلبی خمینی با شدّت هرچه تمام تر به صدادرآمد:
ـ «نخست وزير (میرحسین موسوی)، ديروز, طي نامه يي به رياست جمهوري و رئيس شوراي عالي دفاع, آمادگي بيش از يك ميليون كارمند اداري كشور را براي اعزام به جبهه هاي جنگ اعلام داشت...» (كيهان, 17 آبان 61).
ـ روزنامه اطلاعات 18آبان 61 ـ «در حاشيه اعزام نيرو به جبهه ها»: «فتواي اخير امام خميني مبني بر در اولويّت قرارداشتن جنگ در برابر ساير امور از قبيل تدريس, وظايف اداري و... اعلام آمادگي مسئولين مملكتي, نهادها, نمايندگان مجلس و اعضاي كابينه [میرحسین موسوی] باعث مي شود كه رايحه حضور مستمر و فعّال مردم را در صحنه [جنگ] استنشاق كنيم...»
ـ سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي, 25 دي 61: «... دشمنان انقلاب اسلامي... مايلند كاري كنند كه جنگ تحميلي به اين زوديها به پايان نرسد و بهار آينده را هم پشت سر بگذارد... درست به همين دليل است كه ما بايد سريعتر حركت كنيم و به خواست خدا, مساٌله جنگ را, هرچه زودتر, فيصله دهيم, به طوري كه تا بهار آينده (بهار 62) كلك صدام كنده شده باشد...». سرمقاله همین روزنامه در روز 30 دي61: «... اكنون خبر از توفاني مي آيد كه اگر از راه برسد همه چيز را برهم خواهد ريخت... اگر صدام به اشاره يي سقوط كند... انقلابي رخ خواهد داد و همه چيز به هم خواهد ريخت... انقلابي در پيش است؛ انقلابي بزرگ...»
همه سرکردگان رژیم در این خیال خام غوطه ور بودند که جنگ به سرعت به سود آنها به پایان خواهد رسید و کشور عراق در همان نخستین یورشها تسخیر خواهدشد.
روزنامه جمهوري اسلامي، 2بهمن 61ـ طاهري, امام جمعه اصفهان: «اي رزمندگان سِلَحشور اسلام, بجنگيد كه صبح پيروزي نزديك است».
ـ روزنامه اطلاعات, 4 بهمن 61 ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط امامي خميني, ضمن ردّ هرگونه صلحي گفت: «... جنگ با پيروزي سياسي ـ نظامي ايران پايان خواهد يافت». همین روزنامه در روز 14بهمن61 سخنان دو روز قبل میرحسین موسوي را چنین نقل کرد: «... به زودي ملت نويد پيروزي بزرگ را خواهد شنيد». اين روزنامه در همین روز، از قول محسن رفیقدوست، وزير سپاه پاسداران، نوشت: «... ما ان شاء الله در همين ”ايام الله“ (اشاره به سالروز انقلاب بهمن 57) است كه بايد به ملتمان نويد پيروزي را بدهيم ... و به زودي نويد پيروزي بزرگ را خواهيد شنيد».
ـ روزنامه اطلاعات, 11 بهمن61 ـ صيّاد شيرازي: «به زودي شاهد پيروزيهاي بزرگي خواهيم بود».
ـ روزنامه جمهوري اسلامي, 14بهمن 61 : «آيت الله منتظري» دو روز پيش (12بهمن) خطاب به «امّت هميشه در صحنه» گفت: «... ملت ايران! رهبر انقلاب... از شما انتظار دارد اين "حمله آخر" را, به نحو احسن, انجام دهيد و ان شاء الله... مواجه با شكست صدام باشد...»
ـ روزنامه جمهوري اسلامي, 16بهمن61 : روز گذشته رفسنجاني در نماز جمعه تهران گفت: «... منطقه خودش را براي زندگيِ بدون صدام آماده مي كند».
شکست «حمله آخر»!
يكشنبه شب 17بهمن 1361 (هشت ماه و نیم پس از فتح خرمشهر و حدود یک ماه پس از دیدار مسعود رجوی با طارق عزیز)، تهاجم گسترده رژيم ايران به منطقه فَكّه در خاك عراق با نام عمليات «والفجر مقدّماتي» آغاز شد. خميني و سركردگان رژيمش به سرنگوني صدام حسين در پي اين يورش سهمگين, ترديدي نداشتند و خود را براي بلعيدن كامل عراق آماده كرده بودند.
فرداي اين يورش, رفسنجاني در مجلس رژيم گفت: «... بعد از انتظار طولاني مردم, ديشب, حمله سرنوشت ساز رزمندگان اسلام به دشمن بعثي عَفلقي آغاز شد... انتظار داريم كه اين آخرين عمليات رزمي ما باشد و سرنوشت نهايي منطقه را تعيين كند» (كيهان, 18بهمن 61). رژيم جنگ طلب خميني پيش از اين يورش, يورشهاي محدودتری را با نامهاي عمليات «رمضان» (23تير61), عمليات «مسلم بن عقيل» (9مهر61), عمليات «محرّم» (10 آبان 61) انجام داده بود.
نيروهاي تحت امر خميني, در همان دو سه روز اول جنگ, شكست سختي را متحمّل شدند. خميني در روز 21بهمن 61, در چهارمين روز يورش, طي سخناني گفت : «... در اين نبرد آخر، گاهي مي گويند هفت هزار نفر, گاهي مي گويند 15 هزار, ما از ايرانيان كشتيم و ازبين برديم. بيش از 4هزار نفر ما نفرستاديم به جبهه ها...»
كاملاً مشخص بود كه خميني شمار مهاجمان را, به عمد, چندين بار كمتر از شمار واقعي آنها اعلام كرده است. مگر با 4هزار تن مي شد تكليف جنگ را يكسره كرد؟ «شاهدان عيني از ارتش, دست كم, 5هزار كشته را تا روز دوم حمله گزارش مي كنند كه در ميان آنها جوانان كم سن و سال, كه اغلب در ميدانهاي مين به كام مرگ فرستاده شده اند, فراوان ديده مي شوند» (از پيام مسئول شورا به مناسبت آخرين تهاجم جنگ افروزانه خميني ـ «مجاهد», شماره 189, 13بهمن62).
ـ روزنامه اطلاعات, 25 بهمن61 ـ رفسنجاني, رئيس مجلس رژيم: «... امروز بيش از هر زمان ديگري, نيروهاي مسلّح را در جبهه ها جمع كرده ايم و همچنان هم سيل داوطلبان به طرف جبهه ها سرازير است و مقدّمات حركتي كه تا روش شدن سرنوشت جنگ متوقّف نخواهد شد, فراهم است... سياست اين است كه عمليات ادامه خواهد داشت و عمليات ”والفجر“ آخرين عمليات ماست... فقط آن چه كه مي تواند حركت ما را محدود كند, ملاحظاتي است كه در نظر داريم تا خونريزي و تخريب كمتر بشود».
ـ كيهان, 28بهمن 61 ـ رفسنجاني در مصاحبه با خبرنگار كيهان به شكست و عقب نشيني نيروهاي مهاجم اشاره مي كند و مي گويد: «... بچه هاي ما با يك حركتي, البته, با دادن تلفات و خساراتي... رفتند تا آن جايي كه فكر مي كردند. البته, براي اين كه بيشتر تلفات داده نشود, مصلحت ديدند كه به يك نقطه معيّني برگردند و آنجا باشند تا برنامه بعدي بهشان دستور داده بشود...»
صيّاد شيرازي نيز درباره عقب نشيني نيروهاي رژيم گفت: «... در عمليات ”والفجر مقدماتي“... دشمن از آخرين تجاربش استفاده كرده بود و پيشروي در عمق كُند شد و نتيجه آن مراجعت به خط اول بود... پس از مدتها تاٌخير به ”والفجر“ رسيديم كه به ظاهر عمليّات ناكام بود» (روزنامه اطلاعات, 2مهر62).
«سربازان يكبار مصرف»!
نوشته اند كه در نخستين شكست اين يورش حدود 5هزار تن از نيروهاي رژيم كشته شدند كه بخشي از آنها جوانان 12 تا 16ساله بودند كه به شيوه «گوشت دم توپ», «امواج انساني» و «سربازان يكبار مصرف», به تنور جنگ ضدميهني افكنده شدند.
ـ كيهان, 3 اسفند 61 (9ماه پس از فتح خرمشهر) ـ خامنه اي, رئيس جمهور رژيم, در «روز دانش آموز شهيد», به فاجعه كشتار وحشيانه دانش آموزان سراسر ايران در يورش ضدميهني «والفجر» اشاره كرد و گفت: «... سراسر ايران كمتر مدرسه يي است كه نام و ياد شهيدي را به همراه نداشته باشد و سنگري نيست كه خون پاك دانش آموزي آن را رنگين نكرده باشد».
ـ گزارش فرستاده روزنامه اطلاعات (9 اسفند 61) از «گردان شهيد» كه بنا بر تاكتيك «امواج انساني», «ماٌموريت ويژه» آن كشته شدن «99درصد از پِرسُنل آن» بود: «... در منطقه رشيديه و در جمع افراد گردان 300نفرة شهدا هستيم؛ گرداني كه با در پيش داشتن ”ماْموريت ويژه“, مي رود تا بر روند پيروزيهاي رزمندگان اسلام در عمليات ”و الفجر“, ستاره درخشاني بنشاند... گرداني كه تمام پرسنل آن را افراد پير و جوان و نوجوان بسيجي (=«سربازان يكبار مصرف»!) تشكيل داده اند و از همه مهمتر اين كه پرسنل اين گردان با شركت داوطلبانه خود در اجراي ماٌموريت ويژه آماده اند تا در چند روز آينده مجري يكي از حساس ترين برنامه هاي عملياتي ”و الفجر“ (= گذر از روي مين) باشند, به طوري كه با اجراي اين ماٌموريت, بسياري از پرسنل اين گردان, به قرارگاه خود باز نخواهند گشت. به عبارت ساده تر, اجراي ”ماٌموريت ويژه“ اين گردان, مشروط است با شهادت 99 درصد از پرسنل آن...»
ـ روزنامه اطلاعات, 11 ارديبهشت 61, در گزارش «طريق القُدس الي بيت المقدس», صحنه هاي جگرخراش «ماٌموريت ويژه» دانشآموزان و جوانان «گردان شهدا» را در واپسين لحظات پرپرشدنشان را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند: 15ساله... 16ساله... 14ساله... شاد و شيرين و ذكرگويان... سحرگاه و صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آماده بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گرد و غبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... جز تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا. هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد...»
ـ روزنامه كيهان 10 اسفند61: در دبيرستان موسوي, دانش آموزان درس «شهادت» مي آموزند.
ـ روزنامه اطلاعات, 12 اسفند61: « 40 شقايق شكفته خونين» (دبيرستان موسوي تهران).
ـ «هنگام شروع عمليات محرّم (10 آبان 61), بنا به فرمان امام امّت درمورد ضرورت رفتن به جبهه ها, دانش آموزان دبيرستان موسوي, يكباره مي خواستند مدرسه را رها كنند و به جبهه بروند»
ـ«مجاهد», شمار ه 144, 26 اسفند 61 : «فقط از يك دبيرستان (دبيرستان موسوي) 40 دانش آموز در تهاجم اخير به خاك عراق (عمليات والفجر كه در 17بهمن61 آغاز شد)، كشته شدند»
ـ «جمهوري اسلامي, 22 اسفند61 ـ «مدير كل آموزش و پرورش استان اصفهان درباره بسيج دانش آموزان اين استان گفت: «... تا آخر ديماه [61] هزاران نفر از كادر فرهنگيان و دانش آموزان به جبهه هاي جنگ اعزام شده كه از اين تعداد, بيش از 1595 نفر از آنان كشته شده اند، که 1457 نفر دانش آموز و 138نفر كادر فرهنگي بوده اند و همچنين تعداد 1087 نفر در اين راه شهيد زنده (= معلول) شده اند كه 1020 نفر آنان از دانش آموزان مجروح و 67 نفر از آموزگاران مي باشند».
ـ روزنامه اطلاعات, 16 فروردين 62: «حماسه 36 رزمنده شهيد از دبيرستان سلمان فارسي تهران».
ـ روزنامه اطلاعات, 8 ارديبهشت 62: «از اين سنگر (دبيرستان دكتر شريعتي كرج) 45 راهيِ خداجو, رَخت سرخ شهادت پوشيدند».
ـ راديو رژيم, 12 ارديبهشت 62 ـ علي اكبر پرورش, وزير آموزش و پرورش, در نماز جمعه تهران گفت: «... در جبهه هاي جنگ بسياري از اين عزيزاني كه مشغول رزم هستند, دانش آموزان هستند و معلّمين...»
مهدى كروبى، يكى از كانديداهاى رياست جمهورى رژیم هم در مناظره تلویزیونی با احمدی نژاد، پیش از انتخابات 22خرداد88، با افتخار از روضه خوانیهایی مهیّج آخوندها برای کشاندن نوجوانان به جبهه های جنگ ضدمیهنی و کشته شدن 36هزارتن از دانش آموزان سخن به میان آورد: «...ما وقتى جنگ شد و حمله به ما شروع شد، ما چگونه با مردم حرف زديم تا از همين آموزش و پرورش 36هزار بچه برند شهيد بشن غيراز مجروحش» .


مسئول تلفات و ويرانيهاي جنگ
پس از فتح خرمشهر كيست؟
پس از فتح خرمشهر و خارج شدن نيروهاي عراقي از ايران و رفتن آنها به پشت مرزهاي بين المللي, جنگ از حالت «مشروع» بيرون آمد و يكسره نامشروع شد. از آن پس هريك از دو طرف جنگ, اگر بر ادامه آن اصرار مي ورزيد جنگ طلب شناخته مي شد و مسئول تمام ويرانيها و تلفات و خساراتي بود كه پس از اين تاريخ به بارآمد.
پس از فتح خرمشهر تنها رژیم خمینی بود که با پايان يافتن قطعي جنگ مخالف بود و بر ادامه اش اصرار مي ورزيد. اگر مساٌله جنگ ايران و عراق, پس از فتح خرمشهر، در يك دادگاه بين المللي مورد رسيدگي قرارگیرد, مسلّماٌ آن طرفی محكوم شناخته خواهد شد و بار سنگين ادامه زيانبار آن دامنش را خواهدگرفت که بر ادامه جنگ اصرار می ورزید و پايان جنگ را به منزله آغاز سقوط رژيمش مي دانست؟
وقتي خميني، شش سال پس از فتح خرمشهر, به هنگام پذيرش آتش بس در 27تيرماه 1367, از نوشيدن جام زهر سخن مي گويد, مگر جز اين است كه به خوبی می داند مسئولیت ادامه ننگبار این جنگ ایرانسوز، آن هم در شش سالي كه به نسبت يك سال و نه ماه پيش از فتح خرمشهر, ابعاد ويرانيها, تلفات و بي خانمانيهای آن, صدها بار گسترده تر بوده است، بر دوش شخص اوست؟
به گزارش «ستاد تبليغات جنگ شوراي عالي دفاع جمهوري اسلامي ايران»، آمار كشته هاي «حملات رژيم عراق به مناطق مسكوني ايران تا پايان اسفند 1362», «4967ـ چهار هزار و نهصد و شصت و هفت» تن بوده است («جنگ تحميلي ـ دفاع در برابر تجاوز», فروردين 1363, تهران, ص27). اما تلفات انسانی ادامه جنگ در همان یک سال و نیم بعد از این تاریخ، صدها برابرشد. زماني, نماينده مجلس رژيم, در جلسه 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفت: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم».
آیا اساساً ادامه جنگ به سود مردم ايران بود يا پايه هاي حكومت سراسر فساد و جور و كشتار خميني را تضمين مي كرد؟ گفته های گردانندگان رژیم حکایت از این دارد که جنگ ضامن بقای رژیم بوده است و از این روست که همگی سران و دلبستگان رژیم بر ادامه آن پافشاری داشتند:
ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).
ـ رفسنجاني: «... ما اگر آتش بس را مي پذيرفتيم, سقوط حكومتمان را مي پذيرفتيم... بيداري امام, هوشياري امام, و رهبري قاطع امام؛ اين بود كه كه يك لحظه اجازه نمي داد كه ما اسم آتش بس را ببريم...» (اطلاعات, 2مهر 1362).
ـ منتظري: «... امروز مساٌلة جبهه ها و گرم نگه داشتن آنها از اهمّ مسائل ماست» (راديو رژيم, 30 بهمن62).
ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).
ـ ميرحسين موسوي. «... هيچ گونه فشار بين المللي نمي تواند صلحي را به ما تحميل نمايد...» (اطلاعات, 10 مرداد 62). «... ما البته, واژة صلح را سعي مي كنيم, به هيچ وجه, به كار نبريم...» (روزنامة اطلاعات, 25مرداد 62). «... وقتي كه از جنگ صحبت مي كنيم, صحبت از ... بقاي جمهوري اسلامي است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).
ـ سيدعلي خامنه اي, رئيس جمهور وقت رژيم: «ما امروز درمقابل يك حادثه, يعني جنگ, هستيم و بايد همه كارها را نصفه كاره بگذاريم و به اين كار كه فوري است, بچسبيم» (كيهان, 2 ارديبهشت64).
ـ ناطق نوري, وزير كشور رژيم: «اگر روزي مقرر شد جنگ را ادامه بدهيم اگرچه همه دستگاهها بخوابد, يا دستگاهها را داشته باشيم و جنگ را خاتمه دهيم, مساٌلة اول را انتخاب خواهيم كرد» (كيهان, 14 ارديبهشت64).
ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضاييه رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همه امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).
وقتي «آتش بس» در حكم «سقوط حكومت» و «بقاي جمهوري اسلامي, در جنگ است», بي ترديد چنين رژيمي به هر وسيله يي دست مي زند تا بلكه بتواند جنگ را هرچه بيشتر ادامه دهد و کاری هم به این ندارد که اين جنگ جهنمي چه گلهايي را، بي هيچ سودي براي باغبانان دلسوخته آن نونهالان, پرپر مي كند و ثمری جز ویرانی و پرپرشدن سرمایه های انسانی یک ملت و ویران شدن شهرها و مراکز حیاتی آن ندارد.
رژيم خمینی بهپشتوانه اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.
براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).
رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامه جنگ, نيز در نماز جمعه 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).
این جنگ خانمانسوز برای مردم ایران چه سودی دربرداشت که بتوان به پشتوانه آن بر سیاست ادامه اش پای فشرد؟ در آن روزگاری که گردانندگان رژیم و در رأس آنها، خمینی، مدام بر طبل جنگ می کوفتند و نعره های جنگ طلبانه آنها گوش فلک را پرکرده بود، مسئول شورای ملی مقاومت ایران براي خاتمه دادن به ادامه نامشروع آن دست به كاري زد كه ممكن بود در شعله آن كل مقاومت ايران يكباره بسوزد و نابود شود. سیاست صلح طلبانه شورای ملی مقاومت از آن پس نیز تا پایان این جنگ خانمان سوز ادامه یافت و امروز نیز «شورا»، با افتخار از این سیاست روشن و افتخاربرانگیزش دفاع می کند. اما سرکردگان رژیم و دست پروردگانشان، که جنگ را پس از فتح خرمشهر تا 6سال دیگر ادامه دادند و خسارات و تلفات و لطمات جبران ناپذیری به بارآوردند، هرگز حاضر نشده اند، به آمر یا عامل بودنشان در ادامه نامشروع جنگ پس از فتح خرمشهر اعتراف کنند و همواره سعی می کنند ننگ ادامه آن را، از دامن خمینی و خود بشویند و او و خود را مخالف ادامه آن پس از فتح خرمشهر معرفی کنند. بي جهت نبود كه پاسدار شَمخاني, وزير دفاع پيشين, در مصاحبه با تلويزيون رژيم گفته بود: «برخلاف ادّعاي فعلي احزاب سياسي, هيچ كس غير از منافقين (=مجاهدين) در داخل كشور وجود ندارد كه بعد از خرمشهر اطلاعيه يي داده باشند كه جنگ خاتمه پيداكند. من بعد از جنگ كسي را فرستادم سراغ يكي از رهبران نهضت آزادي كه آقا سند بياورند و ثابت كنند، نتوانستند... هيچ سندي وجود ندارد كه بعد از اتمام عمليات بيت المقدس، كه منجر به آزادسازي خرمشهر باشد, گروهي سياسي خواهان اين باشد كه امروز ادّعا مي كنند» (تلويزيون رژيم, 5مهر1384).
شورای ملی مقاومت ایران از فردای فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، پرچم صلح طلبی را برافراشت و تا پایان این جنگ خانمان برانداز لحظه یی آن را بر زمین نگذاشت و اکنون نیز با افتخار از این سیاست مردمی و افتخاربرانگیز دفاع می کند. آیا سرگردگان جنگ افروز رژیم و همدستان رنگارنگشان هم حاضرند از سیاست جنگ طلبانه آن روزشان دفاع کنند؟
منبع: مهر ایران